جدول جو
جدول جو

معنی کمین آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

کمین آوردن(رَ تَ)
کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
کنون گاه رزم است کین آورید
به ترکان سرکش کمین آورید.
فردوسی.
کمین بر گذرگاه زنگ آورند
تنی چند زنگی بچنگ آورند.
نظامی
ورجوع به کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا
کمین آوردن
کمین کردن
تصویری از کمین آوردن
تصویر کمین آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین آوردن
تصویر چین آوردن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ کَ دَ)
کمین آوردن. کمین کردن. و رجوع به کمین آوردن و کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
خصومت و ستیزگی و جنگ و جدال. (ناظم الاطباء). جنگیدن. نبرد کردن. رزم آزمودن:
دل کینه ورشان به دین آورم
سزاوارتر زآنکه کین آورم.
فردوسی.
اگر پیل با پشّه کین آورد
همی رخنه در داد و دین آورد.
(از العراضه).
، انتقام کشیدن. (فرهنگ فارسی معین) :
چو کین آوری کین ستانی کنم
شوی مهربان مهربانی کنم.
نظامی.
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ تَ)
قسم خوردن. سوگند خوردن. سوگند یاد کردن. (یادداشت مؤلف) :
گیتی همه به ملکت او را کند شرف
دولت همه به جان و سر او را خورد یمین.
فرخی.
نیستی آگاه به حق خدای
بیهده دانی که نخوردم یمین.
ناصرخسرو.
- یمین مغلظه خوردن، سوگند غلاظ و شداد خوردن: سه ماه است که در حدود شپورغان با غازان یمین مغلظه به حلال و حرام خورده ام که من بعد تا جان در تن بود با اوبه هیچ وجه خلاف نکنم. (تاریخ غازانی ص 73). و رجوع به مغلظ و مغلظه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ گِ نِ شَ تَ)
کین آوردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کین آوردن شود
لغت نامه دهخدا
(چُ زَ دَ)
به زمین افتادن. سقوط. بر زمین افتادن نه به اراده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، تنزل فاحش کردن بها و قیمت چیزی ناگهان. سخت تنزل کردن بهای چیزی. سخت بی مشتری شدن چیزی که پیش پرمشتری بود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زنهار خواستن. رجوع به امان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کین آوردن
تصویر کین آوردن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمان خوردن
تصویر کمان خوردن
تیر خوردن: (وه چه طبع است که دادست خدادست ترا هر که یک تیر ترا خورد کمانرا هم خورد)، (قاسم مشهدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه آوردن
تصویر کینه آوردن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
السّقوط
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
Flop, Trip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
tomber, trébucher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
падати , спотикатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
kuanguka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
падать , спотыкаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
گرنا , ٹھوکر کھانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
পড়ে যাওয়া , পা ফাঁকি দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
ล้ม , สะดุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
넘어지다 , 걸려 넘어지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
düşmek, takılmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
upadać, potknąć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
倒れる , つまずく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
ליפול , למעוד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
jatuh, tersandung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
गिरना , ठोकर खाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
fallen, stolpern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
caer, tropezar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
cadere, inciampare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
cair, tropeçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
摔倒 , 绊倒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زمین خوردن
تصویر زمین خوردن
vallen, struikelen
دیکشنری فارسی به هلندی